rabert.kokh

در جستجوی دانش

rabert.kokh

در جستجوی دانش

معرفی یک وبلاگ

چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه می‌رفت.

هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت: آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.

راننده گفت: “نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم” .

چرچیل از علاقه‌ی این فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.

راننده با دیدن اسکناس گفت: 

 

 “بی خیال  چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم این‌جا منتظر می‌مانم!”  

 

این داستان از وبلاگ یکی از دوستان خوب مرکوری انتخاب شده است .

 

 

http://shayanzanjanian.mihanblog.com/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد